جوجه های موسی کوتقی
وای کوچولوی من !
پر از حرفم برای تو، حالا که کامپیوترمون خراب شده کلی برایت خبر دارم از این روزها که ننوشتم برایت
1
جوجه های موسی کوتقی مون بالاخره به دنیا آمدن...همان موسی کوتقی هایی که هربار بوسه های من و حمید را می دیدند فردا تخم می گذاشتن اما بلد نبودن تخم هایشان را باز کنند...حالا ما دو تا جوجه موسی کوتقی چاق نازنازی داریم...این نشانه خوبی است برای ما ...ما یعنی من ، تو و پدرت
وقتی تایپ می کنم :" پدرت " ، گریه ام می گیرد.... اولین بار است که مرد مهربان زندگی ام را که مرد آرامی را که عشق را به بلندترین مقام انسانی رعایت کرده ، پدر تو خطاب می کنم... دلم یک جوری می شود... تو خوشبختی کوچولوی من بخاطر حمید من...
2
دیروز سیستم تنفسی تو آغاز شد... و گوش هایت... من برایت موسیقی سنتی گذاشتم و با هم گوش دادیم و بعد صوت مرد عرب : "صلاح الدین بدیر "، مرد عربی که درست وسط آیه هایی گریه اش می گیرد که من ....
من به تو فکر می کنم...به اینکه چه چیزهایی را نفس خواهی کشید...هوای خوش استغنا...رزوهای آرام عاشقانگی و نور... تو در فضاهایی نفس خواهی کشید که من تجربه شان نکرده ام...
3
تو حالا یک سر حباب مانند و یک دم خمیده داری( ببخشید که می گویم دم داری ...این را کتاب رشد جنین می گوید) در ناحیه سرت ، یک مغز با دو لوب بزگ (دانشمند من!) و در ناحیه پشت ، طناب نخاعی و در بخش داخلی ، لوله ای از دهان تا دم تو قرار داردکه بعدها معده و روده ات می شوند... در قاعده سر ِ گلگلی ات چین هایی است که در آینده ترکیب چهره ات را می سازند...
جوانه های دست و پای تو دارند ظاهر می شوند درست مثل سبزینه عید در روزهای پایانی اسفند
من عاشقتم ...
4
وقتی که بالا می آورم احساس تنهایی غریبی می کنم... تنهایی بشریت در یک آن تمام مغز مرا پر می کند ...این در حالی است که تو قلب مرا پر کرده ای
5
آدم فکر می کند هی باید نماز بخواند...هی باید دعا کند از بس که به کمال رسیدن تو شبیه معجزه است... از بس که یک ژن ، یک کوروموزوم و یک نویز می تواند سرنوشت خلقت تو را عوض کند... من به تمام ابعاد خانه مان نماز می خوانم...